کد مطلب:314485 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:190

هر وقت صدایت زدم بیا
جناب آقای احمد آقاتولمی حائری فرزند مرحوم حجت الاسلام آقای شیخ محمد حسن تولمی حائری. پنج كرامت برای نگارنده نقل كردند در این جا به ترتیب می آوریم.

1. در شب 26 ربیع الثانی سال 1421 قمری مطابق تیرماه 1379 شمسی از مرحوم پدرشان آقا شیخ محمد حسن حائری نقل كردند: در جوانی تقریبا مدتی شش ماه بینایی خود را از دست می دهد و یك روز به برادرش آقا عبدالله حائری می گوید: برادر جان، مرا به حرم مطهر حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام ببر آن جا بگذار، هر وقت صدایت زدم بیا مرا از حرم بیرون ببر.

برادرش او را به حرم مطهر حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام می برد، پس از توسل در حرم مطهر، نوری داخل ضریح مطهر حضرت عباس علیه السلام می بیند و صدا می زند بیائید مرا به منزل ببرید او را به منزل می برند و در منزل در اتاق طبقه دوم كه قرار داشت می بیند اتاق طرف حرم مطهر حضرت عباس علیه السلام برداشته شده و می بیند حضرت عباس علیه السلام سوار بر اسبی هستند و پاهای حضرت



[ صفحه 436]



كه در ركاب و زانوهای حضرت از گوش های اسب گذشته و ابروانش از ماه زیباتر است و این منظره را ما بین آسمان و زمین می بیند سپس حضرت داخل اتاق می شود و می گوید: این جا بود كه دیدم دیوار مقابل هم وجود ندارد. پس از این جریان، می بینند دیوارها به حالت اول بازگشت و چشمش هم بینایی خود را به دست می آورد. و نگاه می كند كه مادرش در آشپزخانه چراغ فتیله ای روشن كرده است. مادرش را صدا می زند. و می گوید: مادر چشمانم باز شد. مادر باور نمی كند. و می گوید: مادر، می بینم چراغ فتیله ای را كجا گذاشته ای مادرش چون عرب بود همانند عرب ها هلهله می زند. جالب تر از آن می گوید: مادر، من از این جا در طبقه پائین سوزن را می بینم پدر از اتاق می آید بیرون و می گوید: این جا غریبه است، چرا هلهله می كند. افراد غریبه طلابی بودند كه پدر به آنها درس می داده است. مادر می گوید: الحمدلله چشم های بچه ام باز شده.